نگارگری از نگارستان خدا

نوشتۀ : استاد احمد ياسين فرخاری

تـا هـر بهـار خامـۀ نقاش روزگار
بر خار نقش صورت فرخار میکند
( سلمان ساوجی )

 اگر بر متون پارينۀ ادبيات پارسي دري نظري برافگنيم ، بارها  با واژۀ « فرخار » برخواهيم خورد. « بتان فرخار» ، « پريچهرگان فرخار » ، « دلاوران فرخار» ، « عياران فرخار » و … همه واژه هايي اند، آمده در نبشته هاي پارين ادبيات ما ، كه بيانيست از ويژگيهاي يگانۀ آن سامان و حكايتيست از نديده ها و نشنوده هاي شگفتي جويان .
   واژۀ « فرخار» ، كه اسم با مسماي خطه يي است از پهنه هاي پر افتخار دياران ما ، معرف اوصاف سرزميني نيز هست كه « فرخ خار » است و حتي خارش « فر » دارد و خود ريشه درگذشته هاي بسي دور .
   در مورد وجه تسميۀ فرخار سخن فراوان است. ازجمله يكي آن كه ، دراصل اين واژه « فرخ خار» بوده است ؛ اما به مرور زمان ، نظر به ثقلت تلفظ  ، آن را « فرخار » خوانده اند. نظريۀ ديگر آن كه : اين واژه ، تركيبي بوده از « فر » و « خار » كه هريك معاني مستقل خود را دارند. نظريات و روايات ديگري نيز اندرين باب موجود است ، كه ذكرهمۀ آن اندرين گفته اندر نگنجد .
   فرخار ، نه تنها ـ به تعبير استاد واصف باختري ـ « يكي از عرايس البلاد شعر زبان فارسي دري و از اخوات يغما و نوشاد و طراز و …. » است ، كه در زيبايي و آراستگي ، دهكدۀ  نگارستان خداست و گوشه يي از فردوس برين بر روي زمين .
   اين ويژگيها نه آنست كه صرف با گسترۀ سرشت اين خطه عجين گشته ؛ بل با چهره و قلب و فطرت و روح و روان آدميزاگان اين بوم و بر نيز آميزش يافته است .
   كوهها و كوهپايه هاي پربار ، دره ها و جلگه هاي سرسبز و شاداب ، جنگلهاي طبيعي ، درياهاي خروشان ، دشتهاي سبزينه ، علفزارهاي خوش منظر ، نغمه هاي شورآفرين مرغان خوشخوان، نواي روحپرور بلبلان ، لاله هاي وحشي ، گلهاي صحرايي و … همه دست به دست هم داده  در پرورش روح و روان و شگوفايي استعداد هاي نهفتۀ آدميزادگان اين خطه ، نقش بزرگي را بازي كرده است. ازينرو بسياري از سخنوران ، شاعران ، اديبان و ادبشناسان ، فقها ، عرفا ، دانشمندان علوم اسلامي و … پرورش يافتگان همين سامان اند.
  نه تنها اين ، كه رشادتهاي تاريخي مردمان اين سرزمين ، با جوهر كيمياي ابديت در دل تاريخ نقش بسته است. مقاومت هفت ماهۀ مردمان اين ديار در برابر لشكر چنگيزخان ،  نبرد سنگين و سهمگين در برابر قشون متجاوز انگليس ، قيام در برابر حكومت دست نشاندۀ كرملين ، قيام مسلحانه در برابر ارتش سرخ ، مقاومت تاريخي در برابر مليشه هاي طالبان و … همه مواردي اند كه بر دلاوري و آزاديخواهي مردمان سرزمين فرخار باستان و معاصر صحه ميگذارد.
   فرخار كه خود گوشه يي از زادگاه و پرورشگاه زبان پارسي دريست ، گفته هاي ناگفتۀ ديگري نيز دارد، كه هريك درخور ارزش است و ارجگذاري . بهترين نمونه هاي موسيقي اصيل سرزمين باستاني ما ( همچون فلك ) را ميتوان در فرخار جستجو كرد ؛ برجسته ترين آثار فولكلوري شامل دوبيتيها ، چيستانها ، ضرب المثلها ، داستانها و… را ميتوان از فرخار به دست آورد. و اگر زبانشناسي ارادۀ ريشه يابي و يا بازيافت واژه هاي اصيل و كهن زبان پارسي دري را داشته باشد ، ضرورتي نيست كه واژه هاي بيروح را از دل تاريخ بيرون بركشد ؛ بل  فرهنگ و ادبيات غنامند سرزمين فرخار ميتواند واژه هايي زنده ؛ اما به قدمت زايش زبان پارسي دري ، را در اختيارش قرارداده ، اورا به گونۀ بايسته يي ياري رساند.
   خلاصۀ كلام سرزمين فرخار در درازاي زمان بزرگمرداني را درعرصه هاي گوناگون دانش بشري ـ به ويژه هنر و ادبيات ـ در دل خويش پرورده ، كه نظر به نبودن وسايل ارتباط جمعي و يا سياستهاي استعمار گرايانۀ حكومتهاي گذشته ، بيشترين دانشمندان ، اديبان ، شاعران و هنرمندان اين سرزمين ياگمنام زيسته اند ، يا گمنام رفته اند و يا گمنام مانده اند.

اكنون كه فرصت و وسيلت با هم كنار آمده اند ، ميخواهم در نبشتۀ كنوني يكي از چهره هاي درخشان هنري و يكي از هنروران زرين كلك اين خطه را به معرفي گيرم، كه در رشته هاي ميناتوري، نقاشي، خطاطي و تذهيب  يدي طولا دارد و سرامد روزگار است.  و به گفتۀ يكي از دوستان شوخ طبع : « چهار عيب شرعي است . » وي در كنار اين همه استعداد و تواناييهاي هنري ، گاهي مرتكب (!) سرايش شعر نيز ميشود و سالهاست كه مجموعه يي از اشعار چاپ ناشده اش را بر رواق كلبۀ خويش محكوم به حبس اعزازي نموده است . 
 ناصرفرخاري ، كه نام كاملش ) علي عبدالناصر فرخاري ( است، در پاييز  سال1352   هجریخورشيدي در يك خانوادۀ دانشدوست و هنر پرور ديده به روي  آنچه  زندگانيش  خوانند گشود.   پس از اكمال تعليمات ابتدايي و ثانوي شامل دانشكدۀ زبان و ادبيات دانشگاه كابل شد و در رشتۀ زبان وادبيات دري به فراگيري دانش پرداخت.
  هنوز گلهاي ناشگفتۀ بيشماري در گلستان زندگاني داشت، كه دست يغماگر  توفنده بادهاي سرنوشت و سرگذشت كشور ، او را به تبعيد از ميهن كشاند و القاب گوناگوني ؛ چون: مهاجر، آواره ، پناهجو ، رفيوجي ، پناهگزين و … را درشناسنامه اش مهر زد ، كه تا هم اكنون اين واژه ها بر قلمرو سرنوشتش فرمانروايي دارند.

 

وي هنر تذهيب و ميناتوري را از استاد « ازهر هروي» فراگرفت و هنر نقاشي را از استاد علي فقيرزاده آموخت. فن خوشنويسي را نيز به ياري دوست جوان و جوانمردش ، عبدالجميل نوري ، به حافظه سپرد .
   با آن كه او در برخي از آثارهنري خويش ، سبكهاي گوناگون هنري كلاسيك و معاصر را تجربه نموده ؛ اما به گفتۀ خودش در هنرميناتوري اصولاً پيرو مكتب استاد كمال الدين بهزاد هرويست. در بخشهاي گوناگون ديگري از آثار وي ، جلوه هايي از سبكهاي مختلف هنري از جمله «كوبيزم » به چشم ميخورد ، كه نمايانگر توانايي و تسلط كامل وي بران شيوه ها ميباشد ؛ اما خود ، « كوبيزم » را چهرۀ مسخ شده و صادراتي هنر ميداند ، چون در انتقال بي پيرايۀ پيام ـ كه هدف و رسالت هنر است ـ هيچگاه به گونۀ بايستة آن مؤفق نبوده است. ازينرو آثاري را كه خود مبتني براين شيوه آفريده ، هيچگاه جدي نگرفته و آن را از زمرۀ آفريده هاي هدفمند خود به شمار نمي آورد ؛ زيرا به گفتۀ خودش ، آنها صرف يك « تفنن » استند ، نه « هدف » .

    خوب به خاطردارم كه انجمن هنر و ادبيات افغانستان ، درسال (1375 هـ . ) نمايشگاهي از آثار هنري اين هنرمند جوان را درتالار نمایشهای آثارهنري خويش داير نموده بود. موقعي كه آقاي ( ؟ ) هنرمند نامدار فرانسوي ـ متأسفانه نامش را كنون از ياد برده ام ـ از آثار وي ديدن نمود ، ناصر فرخاري را « درياي گوهر » ناميد.
   وي چند ساليست كه با همان هويت مهاجر و پناهجو و … در شهر لندن انگلستان زندگاني به سر ميبرد و دست سرنوشت همچون صدها هنرمند مهاجر ديگر ما ، ابزار هنريش را از دستش ربوده و با بيهودگيهاي روزگار دست و گريبانش ساخته است ؛ زيرا گفته اند :

فلـك به مـردم نـادان دهـد زمـام مـراد

تو اهل دانش و فضلي همين گناهت بس

        و اينك با خوانش غزل عاشقانه يي ازين هنرمند جوان و آگاه ، عاشقانه به ديدار آثار هنري وي ميشتابيم :

مگـذار شعـر تـر را ، درسينـه بنـد باشـد

الهــام آسمانــي ، دربنــد چنـد بـاشــد

بيهـوده گـردد آنچـه ، وامانـد درمقـامـي

گنديده خشك گردد ، آبـي كه دنـد باشد

شكرفشان لب او ، شكرفشاند عجب نيست

دايم شكرفشاند ، آن لـب كـه قنـد باشـد

دررهــرو تخيــل ، بــا يــار روبــرويــم

كي ميتوان گذشتن ، چون راه بند باشــد

گر بينـدم گريـزد ، از نـزدمن به هرســو

گويي كه يارخوبـم ، وحشي سمند باشـد

ازچاچ ميگذشتم ،خوبان چه خوش فراوان

شايد نه بهتر ازاين ، انـدرخجنـد بـاشــد

بسيـارشـد تلاشـم ، ظـاهـرنشد بـرايــم

كان لعل آتشين را ، قيمت به چند باشـد

گرشايگان نمـودم ، مـن قافيـه درينـجـا

نقصـم هزارچنـدان ، عـذرم دوچند باشد

نمونه يي از خطاطي

نمونه هايي از آثار ميناتوري
در سبک بهزاد

در سبک عراقی

نمونه هايي از آثار نقاشي

كارشده با پاستل

كارشده با پنسل

آبرنگ

رنگ روغنی

نمونه هايي از تذهیب

نمونه هايي از طراحی

۩  نشر شده در :

۩  وبسايت فردا