تصویر آرزوها در کارزار هستـی ، رنـجـی چشیده بـاید زین چارسوق حیـرت، دردی خریده بایـد دریـای زندگانـی، تالاب موج خیـز است زین ورطه تا به ساحل، قدری خمیده باید تنـدیس ناله اینجا، ترسیم شرمساریـستصوت شکسته صخره، ما را شنیـده بایـد تـصـویـر آرزوهـا ، تعـمیـر زندگانیـستبـار تـلاشهـا را ، هـردم کـشیـده بـایـد از یـأس بـرنخیـزد ، اقبـال را هـیـابـیدر سوگ نا توانـی ، اشکی چکیـده بایـد ذوق نیازمنـدیست ، آییـن صلخواهـیتـا آستـان مقصـود ، بر سر دویـده بایـد مدهوش سرگرانی ، در قیـد جهـل تاکیزیـن آشیـان غربـت ، آخـر پریـده بایـد اندوه سایـه گستـر ، در دشت کامجویـیهرچنـد خـار راهست ، آنـرا ندیـده بایـد تقریر شکوه ننگست ، مردانه رهـروان رایک قلب خون همت ، درتن تپـیـده باید آسودگـی نزیبـد ، مـا را که برق خوییـمبرق از هـوا نجنبـد ، جـو را دریـده بایـد آهنگ بیـنشانـی ، افسانـۀ جنـون زاستاز بی هدف روانها ، عمـری رمیـده بایـد مضمون گرمجوشی ، عنوان دفتـر ماستگـر مدعـی ندانـد ، کنجـی خزیـده بایـد