بادۀ عرفان عجب شبیست چه خوش ماهتاب میبینمبه سـوی کـوه به صـد اضطـراب میبینمبه آسمان نگـرم ابـر هـای پاک و نفیـسبدیـن زمیـن هـمگـان را شبـاب میبینمبـه شـاخسـار درختـان سـرکشیـدۀ بـاغنـوای بـلبـل و شـور عـقـاب میـبـیـنـمستـارۀ سحـری کاش بخـت من میبودکه بخت خویش به چشمم سـراب میبینمز هجر و دوری جانـان بسـی ستم دیـدمکـه تـا کنـون ز فراقش عـذاب میبینممگر تو ای دل غافل مـرو به کلبۀ عشقکه نـاتـوانـی تـو مـن بـه خـواب میبینمغیـور بـاش و صبـور و دلیـر و بـاهمـتوگـرنـه کار تـو همـچـون سراب میبینمبـنـوش بـادۀ عرفـان و تـرک سـودا کـنکه فتـح و نصـرت تـو بـا شتـاب میبینم