رنگها هویت خود باخته اند
وه چه رنگين شب و روزي
كه عبث رفت و گذشت
روزگاري كه چو تيري از شست
جست
و دگرباره
ره رفته نيامد هرگز
روزگاري كه طبيعت همه رنگيني بود
رنگها معني داشت
رنگها . . .
رمز گوياي خموشيها بود
سرخ در دفتر عشق :
آيت شوكت ژرفاي محبتها بود
زرد : دیباچۀ پدرود كدورت ، نفرت
سبز : – چو نشان شب مستي به زنخدان نگار –
بود سمبول سعادت ، شادي
ارغواني ، اما : بازتابي ز صميميت ها
وز گريبان سپيد :
پرتو مهر چو صبحي صادق ميتابيد
◘ ◘ ◘
و دريغا اينك . . .
سالها هست كه در كشور من
رنگها هويت خود باخته اند
رنگها نام دگر ميخواهند
سرخ در كشور من :
نقش خونيست بجا مانده روي جاده
ز طفلي گمنام
زرد : آتش کینۀ بيگانه
كه هر دهكده را ميسوزد
سبز : يادگاريست ز جنگلهامان
صورتش آمده در برگ كتاب تاريخ
ارغواني ، اما :
دود برخاسته از سوختۀ گندمزار
و سپيد :
رايت فتح به بام دشمن
◘ ◘ ◘
رنگها هويت خود باخته اند
رنگها نام دگر ميخواهند